جدول جو
جدول جو

معنی شور فتادن - جستجوی لغت در جدول جو

شور فتادن
(خَ بِ جَ کَ / کِ دَ)
فتنه و غوغا برپا شدن.
- شور فتادن در جهان، کنایه از برپا شدن فتنه:
ای از تو فتاده در جهان شور
گوری دو سه کرده مونس گور.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ور افتادن
تصویر ور افتادن
برافتادن، منسوخ شدن، از مد افتادن، از بین رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ شُ دَ)
وجد و شوق حاصل شدن:
شوری ز وصف روی تو در خانقه فتاد
صوفی طریق خانه خمار برگرفت.
سعدی.
- شور افتادن دل، در تداول زنان، مضطرب شدن. دلواپس شدن. (یادداشت مؤلف). اضطراب و نگرانی یافتن
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دَ)
فاصله گزیدن. جدا شدن، جداماندن. دور ماندن. (یادداشت مؤلف). فاصله پیدا کردن:
که مرد دلیر است و بادستگاه
مبادا که دور افتی از تاج و گاه.
فردوسی.
به هرچ از دوست دورافتی چه زشت آن نقش و چه زیبا.
سنایی.
بسی در قفای هزیمت مران
نباید که دور افتی از یاوران.
سعدی.
به چشم نیک نگه کرده ام ترا همه عمر
چرا چو چشمم افتاده ام ز روی تو دور.
سعدی.
- دور افتادن از مقصود یا مطلب، بحث اصلی را کنار گذاشتن و به حاشیه پرداختن. خارج از موضوع بحث کردن. کنایه از بیراهه رفتن و گمراه شدن است در بحث و یا امری و درک نکردن حقیقت آن. (از یادداشت مؤلف). از اصل به فرع کشانیده شدن
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
در لهجۀ خراسانی، بهم زدن. زیرو رو کردن: شورش مده غجمه میره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
مستأصل شدن. از بیخ برکنده شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). مضمحل شدن. منقرض شدن. از بین رفتن، از باب افتادن. دمده شدن. از مد افتادن. منسوخ شدن. ناباب شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به برافتادن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دورافتادن
تصویر دورافتادن
جدا شدن، فاصله پیدا کردن، دور ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
کار افتادن کسی را. حادثه ای پیش آمدن او را واقعه ای برای او اتفاق افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوخ شدن از مد افتادن باب روز نبودن: دیگر شلیته و تنبان ورافتاد، از بین رفتن نیست و نابود شدن: با آل علی هر که در افتاد ور افتاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ور افتادن
تصویر ور افتادن
((وَ. اُ دَ))
از مد افتادن، منسوخ شدن
فرهنگ فارسی معین